سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوتاش محشر بود. بعد از خستگی کار روزمره دیدنشون حسابی بهم حال داد. عااااالی...
رستگاری در شائوشنگ درجه ی آموزندگیش بیشتر بود و لئون درجه سرگرم کنندگیش.
بازی بازیگراشون هم که واقعن معرکس. امتیاز IMDb این دو تا فیلم کاملن به جا هست.


نوشته شده در  شنبه 95/6/13ساعت  8:34 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

برای دومین بار در سال 95 تونستم خودم رو راضی کنم که برم سینما! قبلن گفته بودم که توی سینما سر درد می گیرم ( و این بار هم گرفتم!). به سر دردش می ارزید البته.
ساعت 23:30 در یک شب خنک رمضان به همراه تنی چند از دوستان در پردیس ملت حضور به هم رساندیم و پاپ کورن خوردیم و فیلم "ایستاده در غبار" رو دیدیم. تا حالا فیلم این سبکی ندیده بودم!
هنوز هم موندم فیلمه، مستنده، فیلمِ مستندی هست، داستانِ فیلمی هست، فیلم داستانی-مستندی هست و ...! جالب هست سبکش هر چی هست! تا وسطای فیلم همچنان منتظر بودم صدای فیلم رو بشنوم ولی همچنان صداها واقعی بود و داستان داشت پیش می رفت.
به نظر من هنر کارگردان در آوردن داستان واحدی از این همه نقل قول بود. احسنت داره این کار.

به شخصه با ماجراهای واقعی خیلی بیشتر ارتباط برقرار می کنم تا اینکه یه داستان خیالی باشه، حتی اگه داستان خیالی پر از معنا باشه! به همین خاطر زندگی نامه ها رو با اشتیاق بیشتری نسبت به رمان ها می خونم!


چیزی که دائما توی سرم داره می چرخه: "اگه متوسلیان الان زنده باشه و برگرده ایران چه حسی پیدا می کنه؟ متوسلیانِ ایستاده در غبار، در برخورد با همرزمانِ قدیمیش چه می کنه؟ آیا به اهدافی که دنبالش می گشت، رسیده؟ عشق مبارزه با صهیونیستی که در تار و پود وجودش بود رو می تونه ذره ای در کسانی که روی اعتبار اون و شهدا کرسی حکومت رو بنا کردن پیدا کنه؟"
بعضی وقتا خیلی نا امید می شم!
درود بر مرام مردانه متوسلیان.

وبلاگ اصلی من +


نوشته شده در  جمعه 95/4/4ساعت  11:6 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

من اصلن تماشاگر حرفه ای فیلم نیستم و فقط برای تفریح فیلم می بینم، از نقد هم چیزی سر در نمیارم! اینجا فقط حسم رو نسبت به فیلم ها می نویسم!

اولیش: "شبکه اجتماعی" از دیوید فینچر
در یک کلام: مزخرف! ارزش دیدن نداره! "هفت" کجا و این فیلمه کجا! رفقایی هم که با من این فیلم رو دیدن هم نظر منو تایید کردن!
توی این فیلم میشه سبک زندگی غربی رو دید و ته آمال بعضی از مخای دانشگاه های خفن رو همچنین. و اینکه با دیدن این فیلم فهمیدم مزخرفیِ شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک ناشی از مزخرفیِ سازندگانش هست!
خیلی خیلی هم تند حرف میزدن! انگلیسیش رو که اصلن نفهمیدم، از زیر نویس هم جا میوفتادم!

به نظر من شبکه های اجتماعی در ظاهر ارتباطات رو وسیع تر کردن اما در باطن اونا رو بسیار سطحی تر کردن.

دومیش: "اتاق" از لنی آبراهامسون
در یک کلام: سرگرم کننده و در نوع خودش جالب!
دارای پیام بود! لذت بردم از دیدنش. داستانش رو تعریف نمی کنم چون واقعن شیرینی فیلم رو از بین می بره.
یه کم ریتم فیلم کند بود و بعضی جاهاش می رفت روی اعصاب اما در کل آدم رو درگیر می کرد و کارگردان بیننده رو مجبور می کرد سفت بشینه پای فیلم تا ببینه چی میشه عاقبت.
وسطای فیلم فکر کردم تموم شد اما دیدم نصف فیلم مونده هنوز! فراز و فرودش قابل قبوله. فیلمه حرف داره برای گفتن، بر عکس فیلم "شبکه اجتماعی".

 

وبلاگ اصلی من +


نوشته شده در  جمعه 95/4/4ساعت  1:57 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

امروز خبری رو خوندم که اعصابم رو ریخت به هم. اینجا
من آقای طالب زاده رو نمی شناسم، فقط چند بار توی تلوزیون برنامشون رو دیدم که الان همونا هم از یادم رفته! ولی وقتی این خبر رو خوندم خیلی متاثر شدم. قبلا اخبار غیر رسمی مشابهی رو شنیده بودم و حتی اخباری مبنی بر بیوتروریسم به وسیله ترکیبات نو ترکیب جهش یافته در سطح بسیار وسیع تر که در غفلت مسئولین در حال رخ دادنه... (شاید با مذاکره بشه حلش کرد البته!)
کی می رسه باور کنیم دشمن در تمام حوزه ها و با تمام امکانات و  همه جوره نیت، هدف و اقدامش رو برنامه ریزی کرده برای نابودی کامل باور اسلامی ما و کسانی که به این عقیده ایمان دارن؟

پی نوشت: در نظراتِ همین خبری که لینکش رو گذاشتم، یه بنده خدایی حرف جالبی زده بود:
"جدیدا تاحرف میزنی میگن شما بیماری توهم توطئه دارید!
به نظر میرسه بیماری حادتری وجود دارد بنام توهم خوشبینی احمقانه!
این بیماری کاملا لاعلاج است
دعا کنیم مبتلایان به آن هرچه سریع تر علایم بهبودی را نشان دهند!"

وبلاگ اصلی من +


نوشته شده در  چهارشنبه 95/3/26ساعت  8:14 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

داشتم با خودم فکر می کردم که حدود هشت سال پیش آرزویی داشتم که خیلی برام مهم بود. یادمه به خدا می گفتم اگه این آرزو برآورده بشه من دیگه چیزی نمی خوام!
خلاصه الان که نگاه می کنم می بینم چیزی که هشت سال و اندی پیش از خدا می خواستم الان دارمش و هنوز پر از نیازم و آرزو. اون موقع ها با خودم فکر می کردم اگه این طور بشه چقدر شاد خواهم بود، چقدر همه چی عالی می شه! ولی الان که برآورده شده می بینم هیچی تغییر نکرده! فقط نیازهای دیگه که در اولویت بعدی بودن پر رنگ تر شدن.
یه زمان با خودم فکر می کردم به فلان جا که برسم و فلان چیزو داشته باشم، چقدر بی نظیره و چقدر موفقم و چقدر شادم و چقدر ... نگاه می کنم و می بینم چقدر از این چقدرها رو دارم و بازم اون حس عالی ای که دنبالش بودم رو ندارم... حسی که به تفکر من و بینش من از زندگی برمی گرده.
همین الان می تونم فارغ از همه چی، شادترین و سعادت مندترین و آروم ترین آدم روی زمین باشم! نیازی نمی بینم که این ها رو موکول کنم به برآورده شدن آرزوهای بعدیم!
سالمم، پدر و مادرم در کنارم هستن، دوستای خوبی دارم، امکانات رفاهی کافی دارم، زمینه ی رشد و شکوفایی استعدادام در اختیارمه، فامیل خوب و دلسوزی دارم، در کشور امنی زندگی می کنم، خدا رو قبول دارم، به قدر ظرفیتم اونو می شناسم، اهل بیت رو دارم، حتی الان دم افطار هست و گشنمه و حس خوب معنوی دارم، صدای گنجیشکا اتاق رو پر کرده، هوا خیلی خوبه و هزار تا چیز دیگه که می تونن بی حد و حساب باعث آرامش من باشن. نعماتی که خیلی ها از اون ها محرومن. خیلی ها دوست دارن یک صدم داشته های منو داشته باشن (موردش رو دیدم).
چقدر انسان حریصه و ناشکر... خودم رو میگم!

الان می خوام برم قبل از افطار حداقل با زبون از خدای مهربون تشکر کنم (در عمل که نکردم!). خدایی که خیلی دوسش دارم :)

وبلاگ اصلی من +


نوشته شده در  سه شنبه 95/3/25ساعت  8:34 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

کار دنیا خیلی جالبه. تا مزه یه خوشی زیر زبون آدم میاد، در جا زهر هلاهل رو می ریزه ته حلقت...
بعضیا میگن دنیا همون قدر که شادی داره، غمم داره...
منم قبول دارم! به شرطی که درد انسان بودن رو چشم بپوشیم. و همچنین غم تنهایی رو...
تابلویِ نقاشی، با آمیزه ای از رنگ هایِ غم و شادی در پس زمینه ی تنهایی! 
براستى که انسان را در رنج آفریده‏ ایم. (بلد 4)
وبلاگ اصلی من +

نوشته شده در  سه شنبه 95/3/4ساعت  11:4 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

خیلی عالیه...
بعضی وقتا دنیا نگاهمون رو آلوده می کنه. به نظرم این کلیپ چکش کاریِ خوبیه...
به خدا خوش بین باش +

وبلاگ اصلی من +


نوشته شده در  چهارشنبه 95/2/29ساعت  7:51 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

فرشته ای که روی شونه ی راستم هست با تعجب نگاه می کنه به فرشته ی سمت چپی، اونم سرش رو از روی حیرانی تکون میده. چند خط سمت راستی می نویسه و چند خط سمت چپی! بعدش دوباره به هم نگاه می کنن! آخه کی باید این حال و روز رو ثبت کنه؟؟؟

ادامه مطلب +


نوشته شده در  شنبه 95/2/25ساعت  10:56 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

دیشب به طور اتفاقی نامه شهید بهشتی به امام خمینی در رابطه با بنی صدر رو خوندم. چقدر چقدر چقدر جای ایشون خالیه این روزها. :(

داشتم با خودم فکر می کردم جدایِ بحث هایِ اولِ انقلاب، این نامه می تونه بیانگرِ ریشه یِ بسیاری از اختلافات در این روزها باشه. اختلافاتی که ناشی از انجام یا عدم انجام مذاکره با غرب، برجام و این تیپ کارها نداره، بلکه ریشه در مبانیِ فکری و بینش ها داره.

استدعا دارم مطالعه بفرمایید و فتأمل! متن کاملش هم بسیار مفید و مغذی هست البته.

 

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
تهران جمعه 59/12/22
استاد و رهبر بزرگوار
السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

سنگینی وظیفه فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایق را به عرضتان برساند.
دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط می‏ شود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت باشد، بینش دیگر در پی اندیشه‏ ها و برداشت‏ های بینابین، که نه به‌ کلی از وحی بریده است و نه آن‏ چنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پای‏بند، و گفته ‏ها و نوشته ‏ها و کرده ‏ها بر این موضوع بینابین گواه.

بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی به نظام سخت ‏به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوری‏ ها یا دل‏سوزی‏ های بیگانگان معتقد و ملتزم. بینش دیگر، هرچند دلش همین را می‏ خواهد و زبانش همین را می‏ گوید و قلمش همین را می‏ نویسد، اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.

بینش اول به نظام و شیوه ‏ای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به‌سوی همه نوع پیشرفت و ترقی، مانع حل شدن مسلمان‏ ها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام و ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد. بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزش ‏های آن، جامعه را به راهی م ی‏کشاند که خود به خود درها را به‌ روی ارزش ‏های بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام می‏ گشاید.

بینش اول روی شرایطی در گزینش مسئولان تکیه می‏ کند که جامعه را به‌ سوی امامت متقین و گسترش این امامت ‏بر همه سطوح راه می‏ برد. بینش دیگر بیشتر روی شرایطی تکیه می ‏کند که خود به خود راه را برای نفوذ بی‌مبالات‏ ها یا کم‌مبالات‏ ها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آن ‏ها بر سرنوشت انقلاب هموار می ‏سازد.

 

ادامه متن در اینجا

مقایسه نامه شهید بهشتی و نامه آقای رفسنجانی به امام در رابطه با بنی صدر: اینجا

وبلاگ اصلی من اینجاست


نوشته شده در  جمعه 95/2/24ساعت  11:45 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

این فیلم رو برای اولین بار دیشب دیدم. در اثر تماشای چندین فیلم هالیوودی که آخرش منو سورپرایز کرده بود، ذهنم در حدس زدن آخر فیلم ورزیده شده! لذا از اولش آخر فیلم رو حدس میزدم!
 اما اعتراف کنم وقتی داگلاس داداشش (شان پن) رو کشت یه کوچولو تحت تاثیر واقع شدم اما ... بقیش رو لو نمیدم!
آخرشم که داگلاس پای تاکسی داشت به پیشنهادِ خوردنِ قهوه در فرودگاه با آنگر فکر می کرد من توهم زده بودم که هنوز توی بازی هستن!
جدای همه ی تحلیل ها و بررسی های تخصصی، فیلم جذاب و سرگرم کننده و معماییِ خوبی بود.

ادامه مطلب


نوشته شده در  پنج شنبه 95/2/23ساعت  3:28 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
واگذاری. بلاگ
مو بوسوختم مو برشتم
گوشه لب پر زندگی
لیست خرید من از نمایشگاه کتاب تهران 1397
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
روزانه ی یک کچل سرباز: ایست!
لیست خرید کتاب من از نمایشگاه کتاب
غرور و تعصب از جین آستین
آرزوهای بزرگ از چارلز دیکنز
احوالات شلم شوربا
آخرین امید
[عناوین آرشیوشده]